لانگ تایم اِ گو
سه شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۰۳ ب.ظ
منتظرش موندم وخبری ازش نشد.
بعد با خودم کلنجار رفتم و بلاکش کردم.
البته قبلش هر شیش تا عکس رو شصت بار دیدم.
خواسم باز ببینم که او هم بلاک..
سین تب کرده بود و توی تب می سوخت. توی آب گذاشتیم و سرحال شد.
با گلاب دست و پاهاش رو شستم.
اول یادِ شله زردِ نذری افتادم. دستمالِ آغشته به گلاب رو بوییدم و یاد بچگی هام افتادم.
دختری که توی خونه ی قبلی مسئولِ بچه های کوچه بود و از ما بزرگتر بود و اکثرِ خاله بازی ها توی حیاطشان برگزار میشد، شرط شرکت در بازی های ماه محرم راخریدن گلاب کوچیک های توی ظرف پلاستیکیِ در قرمز تعیین کرده بود.
بعد یادش افتادم که شوهرش رفت عاشق زنِ بیوه ای شد و تنهاش گذاشت.
لست سین اِ لانگ تایم اِ گو روی صفحه بود و بیشعوری می خواندم.
لعنتی چقدر کُند پیش می رود.
- ۹۶/۰۳/۰۲