اینجا

پَرت

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۳ ب.ظ
خب... سال های زیادی به بطالت گذشت.. آدم ها خوب به هم گند می زنند. خواسته یا ناخواسته. تعداد سال ها زیاد شد و ریشه دواند و قوی شد. کندن سخت است. رفتن. قفسه ی سینه ی آدم خیلی درد میگیرد. گلویش باد میکند.
عشق وجود ندارد که اگر داشت یکی برای آن یکی می گذشت. که نگذشت. سال ها زیاد شدند و ریشه دواندند. روزها به بطالت گذشت و گذشت و گذشت....

عشق وجود ندارد اما خب آدم است دیگر، عادت میکند.بعد که عادت کند و تمام شود، بدنش مور مور می شود و سلول هایش درد می گیرد. بعد خطوط زیادی توی ذهنش ثبت می شود، خطاب به سال هایی که گذشت و همان که توی تمام سال هایش حضوری دور و پررنگ یا شاید نزدیک و کم رنگ یا نه .... نمیدانم شاید هم اشتباه داشته. خط هایی که هیچ جا نوشته نمی شوند حتی اینجا. به آدمش گفته نمی شود. چون نیست و نخواستی که باشد اما خب یک وقت هایی احتیاج به بودن هست و نیست  و مجبور به تمرینِ تنفر هستی و ریز ریز هایی که علتِ تمرینت شوند.

خب.... هذیان که شاخ و دم ندارد. 

تمرینِ تنفر دردناک است. نگرانی از سروکولِ آدم بالا می رود اما یک دلیل می آورد که بدش بیاید و منزجر شود و نگرانی اش به انزجار تبدیل شود و آدمش را بلاک کند.

بعد آدم با خودش می گوید؛ خب که چی؟ دنیا را کثافت برداشته. داعش می آید راست راست میرود توی خانه ی ملت آدم می کشد. کلی تصادف می شود. هزاران نفر می میرند. بچه های کوچولو توی چند قاره آن طرف تر از گرسنگی می میرند.  من نشسته ام به این ها فکر میکنم؟

خب من اینجا هستم. سال هایم به بطالت گذشته و اینجا هستم، توی آفریقا نیستم. خانه ی ملت نبوده ام.ناراحتش هستم و قلبم بخاطر همه ی شان و آن یکی ها که نگفته ام فشرده می شود. اما خب کسی که من را نکشته. هنوز دارم با فکر های توی سرم و پسر چشم گردم  و شوهر شکمو و مادر مریضم و دیگری ها نفس می کشم.و هروقت وقتِ خالی گیر می آورم به سال های نکبت بارم فکر میکنم. توی قاره ای آن طرف تر نمردم، کاری هم نمیتوانم برای مردمم انجام بدهم. از غصه کشیدنم هم آبی برایشان گرم نمی شود.. من اینجا نشسته ام و تمرینِ تنفر میکنم.قلبی فشرده دارم و زانویی که در بیست و سه سالگی خیلی درد می کند و کورتون هایی که انتظارم را می کشند.

تمرین تنفر دردناک است. آدم استخوان هاش درد میگیرد بعد خیالِ چیزی به سرش می زند که کمی فراموش شود اما خب سین هست و شیر میخورد. پس باید استخوان هایت درد بگیرد و زنده زنده تحملش کنی،چیزی نخوری که یادت برود، بالاخره مامانی خب...
  • ۹۶/۰۳/۲۱
  • سرمه
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.