زنی که دهانش را نمی بست
زنی که زیر دست آرایشگر بود با اشاره به آشنا بودن موزیکی که پلی بود، رو به زنی که کمی اون طرف تر، زیردست خانمِ بندانداز دراز کشیده بود گفت؛ این آهنگه رو اون شب که تو ماشین شوهرت بودیم گوش ندادیم معصوم؟. خواهره همونطور که زبونش رو گذاشته بود گوشه ی لبش که و از درد قیافش کج و صاف میشد، گفت نه فکر نکنم.
زن ولی مدام حرف زد.
آرایشگر رو به بندانداز ایما و اشاره می کرد به این معنا که دهان زن بوی بدی میده و دیگه نمیتونه تحمل کنه.
زن ادامه داد که این ها رو عید فطر آورده بودن تلویزیون و هرچی فکر میکنم اسمشون یادم نمیاد.
حس می کردم با هر بار باز شدن دهان زن، آرایشگر به نابودی نزدیکتر میشه.
اسم خواننده ی ترانه رو گفتم. زن گفت آرهههههههه نوک زبونم بودهااااااا
خواستم که آرایشگر خفه نشه و بتونه ابروهای من رو هم برداره، که اگه می دونستم میخواد این اندازه زیبام کنه دهانم رو می بستم و چیزی از پازل بند نمی گفتم و اجازه میدادم خانم مشتری با بوی دهانش خفه اش کنه.
از آرایشگاه خوشم نمیاد. نیومده هیچ وقت.
- ۹۶/۰۴/۱۶