عروسیِ مرسی
سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۳ ب.ظ
وقتی حرفی برای گفتن ندارم یعنی انقدر همه چیز به چشمم نیاد که زوم نکنم رو هیچ چیز.
این یعنی سکوت... نمیدونم دلیلش رو اما خب هست یک همچین شرایطی.
چندروز دیگه عروسیه مرسی هست، اون از معدود عروس هایی هست که برای شب عروسی خودش رو به نی قلیون تبدیل نکرده و کماکان اندازه ی قبل می خوره. خوشم میاد دنیا به چیزشه.
دختر عمه ی صاد با یه پسر کرمانشاهی وصلت کرده و ایشان(خانواده ی صاد) قصد دارن سرماه تشریف ببرن عقد کنان. صدالبته که من نمیرم و به عروسی مرسی میرم. مرسی از ماه ها قبل دعوتمون کرده و حالا یه جوجه ی پونزده ساله در طول دو هفته هم صیغه شده و هم در شتاب هست برای عقد کرده گی یا شدگی یا هرچی. ما ولی رفیق بازیم.... کرمانشاه و این صبتا تعطیل!
- ۹۶/۰۵/۲۴