اینجا

دو شهریورِ نودو شش

جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۲۴ ق.ظ

رفتم عروسی... روبوسی... این صبتا

سین رو هم با خودم بردم. و این یکی از مسخره ترین اشتباهاتِ زندگیم بود. انقدر که دوستان گفتن بیارش بیارش بیارش...

به محض ورود چسبید به من و بعد از چند دقیقه جیغ زد و دیگه اصلا نتونستم تو سالن نگهش دارم. زنگ زدم صاد که بیاد ببردش. ایشونم با باباش رفت پارک تا وقتی من برگردم.

مامان باهام تماس گرفت و گوش رو داد به سین. مامانم بهش می گفت مامانههههه اونم به آوای خاص حودش اسمم رو صدا می کرد. 

انقدر که من از این بچه دور نمیشم و نشدم واقعا و بدون اغراق وقتی نیست انگار هیچی نیست...

خلاصه...

عروسیِ مرسی هم گذشت و ما دوستا یه قدار دست زدیم و قر دادیم و اینجور چیزا...

عروسمونم فوق العاده لایت و مو مشکی بود. 

موقع شام حس می کردم روده هام دارن شروع می کنن که همدیگرو بخورن. کلی غذا کشیدم اما چیزی نتونستم بخورم.

دیگه همین دیگه... هدیه اش رو هم گذاشتیم تو پاکت و تقدیمِ مادرعروس کردیم و آره....

لباسم هم برای اولین بار در تاریخ، قرمز بود. چندوقت پیش به این نتیجه رسیده بودم که هیچوقت لباس قرمز نداشتمو به خودم قول داده بود اولین چیزی که می خرم قرمز باشه. 

موقع برگشت هم با استار اومدم جلوی ساختمونشون، صاد اونجا منتظرم بود.

  • ۹۶/۰۶/۰۳
  • سرمه
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.