اینجا

امشبمون

جمعه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۵۸ ق.ظ

رفتیم خونه ی وان. 

وان موهاش رو رنگ کرده بود. خب به من چه؟ ... چی میشه حالا یه باز هم اخبارگونه بنویسم. مثلا بگم وان موهاش رو رنگ کرده بود و توضیح ندم که رنگش خوب بودها اما انگار رو سرش خفه شده بود. قشنگ مشخص بود رنگه کُپ کرده بود موقع باز شدن.  تو رو دروایسی مونده بود واسه وا شدن. تودو ابروهاش رو نارنجی کرده بود و مداد نکشیده بود. تِری هم که با دوقلوهای دخلِ شیمکش نشسته بود گوشه ای و از هرچیزِ این جهان مثل چیدن کاسه بشقاب و جمع کردن ظرف و شستنشون پای سینک فارغ بود. 

من از دو قلو داشتن متنفرم. وقتی سین رو باردار بودم هرروز دعا میکردم دوقلو نباشن. چون مامانم و خواهرش دوقلو بودن و همه می گفتن این چیزا موروثیه و من اشکی می شدم. حالا که تصور می کنم اگه دو تا سین توی خونه بود، من واقعا راهیِ تیمارستان می شدم.

چی داشتم میگفتم؟ 

اینکه تری از همه چیز راحت بود اما فقط برای چند ماه، شیش هفت ماه دیگه ما تحتش به شصت و شش قسمتِ  نامساوی تقسیم خواهد شد. باشد که رستگار شود.

آهاااا.... وان برای سین سوئیشرت شلوار هدیه گرفته بود. باید برای دخترش و یا دخترانش جبران کنم. 

یه سوئیشرتِ طوسی که کمی تنگ و کوتاه بود. و از اونجایی که دندون های اسبِ پیش کش رو کسی نشمرده مام دهانمون رو بستیم و چیزی نگفتیم. 


بعد صاد پا شد رفت هیئت و وقتی  سین از اتاق بیرون اومد کلی جیغ زد و زاری کرد و صاد رو خواست. این بچه با هیچ چیز حواسش پرت نمیشه. شنیده های ما حاکی از این بوده که بچه ها زود فراموش میکنن، گول می خورن، سرگرم  میشن و این صبتا...

مجبور شدم بردارم ببرمش پارک که یکم بازی کنه و نق نزنه. رفتیم پارک دیگه باهم



  • ۹۶/۰۶/۳۱
  • سرمه
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.