همون شُتُره شِتِره
تلگرام باز کردم.
گل گلی تو عشقولیا عکس یه پسر بچه رو گذاشته بود. تو مدیا دیدم. کنجکاو شدم که ت هاشون رو بخونم. شصت تا بود.
اون عکسِ پسر بچه ی شیش ماه ای بود که دیروز صبح پدرش تصادف کرده بود و فوت شده بود.
دلم فشرده شد. یه طوری شدم. زنی که شش ماه پیش زایمان کرده و سن کمی داره و حالا....
دلم فشرده شد...
یادم افتاد که همه یز یک دفعه به پایان می رسه. شاید همین حالا. شاید با یه زلزله... شاید یه سکته... شاید همین نیسان آبی که زد به شوهر دختر خاله ی شوهرِ گل گلی که زیاد باهاشون رفت و آمد دارن. شاید... شاید... شاید....
نمیدونم شاید من چه شکلیه؟ کِی هست و کجا؟ تو کدوم لباس؟ با کدوم شکل و شمایل... پای کدوم پستِ این وبلاگ یا جای دیگه؟
نمیدونم.... اما کاش شایدِ عزیزانم رو نبینم. شایدِ من زودتر باشه خب، طاقتشو ندارم :(
هیچوقت در این مورد روشن نشدم. منطقی نشدم و درک نکردم!
هیچ وقت
بی خیالِ شاید ها، فردا باید برم باشگاه...
- ۹۶/۰۷/۰۵