اینجا

هیس

دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۴ ب.ظ

پیج حنا، زنی که با مشکلات میجنگه رو تو اینستا دنبال میکنم. استوریش پر بود از داستان زنان و دخترانی که بهشون تجاوز شده، اکثرا از جانبِ محارم. محارمی مثل پدر و برادر و دایی و فامیل نزدیکی مثل شوهرخاله و پسر دایی و....

اکثر اون ها با تجره ی تلخشون بزرگ شده بودند، بدون اینکه پیش کسی بازگوش کنند. عده ای ازدواج کرده بودند و دختردار شده بودند و حالا روی دخترشون حساسیت زیادی داشتند و یک طورهایی وسواس گونه وضعیتش رو چک میکردند. 

از دیدن اون حجم از تعفن حالت تهوع بهم دست داده بود. چندبار از اینستا بیرون اومدم و خواستم بهش فکر نکنم اما باز برگشتم سراغ پیجش و به خوندن ادامه دادم. بهت زده بودم که واقعا انقدر زیادن هم جنس های من که دردی به این بزرگی و تلخی رو سال ها توی سینه حبس کرده اند؟. سال ها با کسانی که روحشون رو توی سنین پایین کشته اند و حالا با بی شرمی کنارشون زندگی میکنند و توی چشم هاشون نگاه میکنند، پای یک سفره تحویل سال کرده اند. فیلم دیده اند، مهمونی رفته اند و و و و خب قطعا زجر کشیده اند توی هر نگاهی که حتی به اتفاق با نگاهِ کثیفِ نزدیک ترین آدم های زندگیشون گره خورده، لرزیده اند و درد کشیده اند و خاطره ای به غایت تلخ براشون تداعی شده. 

پیش خودم فکر کردم که خب چرا حرف نزدند؟ واقعا چرا؟. همه می دونیم که باید فریاد میزدند تا دیگه کسی به خودش اجازه نده  اینطور کثیف و خونسرد به جنسِ زن تعرض کنه. اما تا جایی که حمایتی از جانب جامعه نباشه. و بی آبرویی و طرد شدن تمامِ چیزی باشه که برای این دست زنان و دختران می مونه، سکوت در برابرِ این اتفاقِ کثیف به قوتِ خودش باقی هست و جانور های این چنینی آزادانه زندگی خواهند کرد و شاید خاطره ی تلخ تازه ای باشند برای دخترکان سرزمینمون و سبب سازِ سکوت تلخِ دیگری.

  • ۹۶/۰۷/۱۰
  • سرمه
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.