شبِ کذایی
چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۱۹ ق.ظ
خسته ام. خسته و کلافه و درب و داغون.
سین تا صبح بارها بیدار شده و گریه کرده. حالا علاوه بر تب گلوش هم اذیت می کنه.
یک بار هم از خواب پرید و بالا آورد.
صاد هم هربار با ما بیدار میشد.انقدر داغون بودم که نمی تونستم از جا بلند شم و سین رو بغل بگیرم، آرومش می کرد و بهم میداد تا کنارم بخوابه.
نیم ساعتی میشه که پشتِ خطِ اشغالِ مطب هستم. دارم به این فکر می کنم که چندنفر دیشب رو مثل ما گذروندن، که خط آزاد نمیشه؟
دلم واسه بچه ها می سوزه. کاش بشه مریض نشن اماخب، نمیشه.
- ۹۶/۰۳/۰۳