سین قفل کرده روی قارچ. روزی چندبار قارچ میخوره.
مدلش اینطوریه که هرچندوقت یک بار به یه خوراکیِ جدید گیر میده بعد دیگه ازش زده میشه و نمیخوره. خردادیه دیگه! بسیار تنوع طلب، تازه دوتا فرقم داره. نزدیکان تشخیص دادن دوتا زن می گیره. کیه که باور کنه این خزعبلا رو ولی :)
حالا گرفتم من گردن نمیگیرم.
همه بهم پول کادو دادن. چرا؟ اصلا خوشحال نشدم. دوست داشتم هدیه بگیرم نه کارت و پول. چرا تازگیا همه به هم پول و کارت هدیه میدن؟. بهتر نیست وقت بذاریم، سلیقه خرج کنیم یه شی گوگولی ای کتابی چیزی بگیریم که آدمِ مقابلمون احساس کنه واسش وقت گذشتیم. به کادش فکر کردیم، اینکه چی خوشحالش میکنه...
از ما که گذشت اما شما سعی کنید واسه نزدیک ترین هاتون یه چیزی بخرید. پول ندید.
چندبار خواستم بازی نهنگ آبی رو انجام بدم ببینم آخه چی میشه که یه دانشجوی روانشناسی یه بازی میسازه که کلی آدم تحت تاثیرش میرن از بلندی میپرن پایین؟ اما با خودم میگم یهو دیدی منم تحت تاثیر قرار گرفتم.
ظهر رفته بودیم خونه ی عمم. دو تا نوه داره. پسره یه سال از سین بزرگتره. انقد بداخلاق بوووود. سین هی میخواست بغلش کنه، واسش بوس میفرستاد، اما اون اخم میکرد، بهش اهمیت نمیداد اینم چشماش ناراحت میشد.
حالم بد شد انقدر یه داستانی رو تو این چندروز شنیدم. هرجا میری با هرکی میشینی دارن ازش حرف میزنن... حالا بعد یادم باشه بگم چی بود.
دیگه اینکه.... آها! چندتا کتاب خوندم تو این چندوقت اما نمیدونم چرا هیچ یادداشتی ازش بر نداشتم. یکم تنبل شدم. راستی! امسال تولدم با ذوز جهانیه تنبل تو یک روز بود! چه شانسی. گود لاک که میگن منما.
سین راه افتاد دنبال داداشم و باهاش رفت بیرون. الان دارم بهش فکر میکنم. وقتی نیست استرس می گیرم.
- ۳۰ مهر ۹۶ ، ۱۹:۵۱