اینجا

فیلِ داییه یاد یه جایی کرده خلاصه

جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۴۳ ب.ظ
پریشب که کسی جز من و مامان و سین خونه ی بابا نبود، مامان همونطور که با لیوان چایی که توی دستش بود سمتم میومد، این طرف و ون طرف رو نگاه می کرد که ببینه کسی هست یا نه. 
اومد نزدیکم و آروم گفت؛ الان یه چیزی بهت میگم اما میخوای بگی مامان باز شروع کرد. قیافه اش طوری بود که دلم ریخت. گفتم مامان چی شده؟ استرس گرفتم. ضربان قلبم رفت بالا....
گفت دایی کوچیکه ات ده ساله همکارش رو صیغه کرده.
گفتم ماماااااان..... باور کن داشتم سکته میکردم! خب چرا انقدر می ترسونی آدمو؟ فکر کردم اتفاق خیلی بدی برای کسی افتاده. مامان گفت از این بدتر؟ چندروزه که خواب ندارم. چرا این کارو کرده؟
گفتم به ما چه مادرِ من؟ طرف سالی یه بار میاد خونمون، سالی یه بارم میریم خونه اش. بعد هم اگه یادت باشه بهت گفته بودم دایی چطوری زن دایی رو تحمل می کنه؟
من از زن گرفت مرها چندشم میشم. اکثریت مردها رو آدم های عضو پرست و شهوت رانی میدونم مگر اینکه خلافش بهم اثبات بشه اما زن داییِ داستان طوری بود که خیلی دور از ذهن نبود همچین  اتفاقی...
بگذریم. به من چه؟


  • ۹۶/۰۴/۱۶
  • سرمه
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.