اینجا

۲۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

خواستم بقیه ی گندکاری هامون حین سفر رو بگم اما یاد و خاطره ی همین یکی برام کافی بود.... حالا تا بعدی ها یه استراحتی بکنم
  • ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۲
  • سرمه

یه چیزایی واسم خط قرمزن.

مثلِ کاری که صاد اونروز تو ماشین باهام کرد. من باید بنویسم که از خاطرم پاک شه.

اونروز وقتی بقیه داشتن کلوچه میخریدن و ما برای بقیه چیزهایی....

صاد تو روی مادرش دروغ گفت و آبروی من رو برد. داد زد و هار شد و انگشتش رو روی بینی عمل شده ی ناقم فشرد و کلی دردم اومد. اشکم ریخت. سین بهت زده بهمون نگاه کرد و من از مادرش خجالت کشیدم.

صادِ وحشی و احمقی بود که ازش متنفر بودم.

توی مسیرِ عباس آباد به مقصدِ آستارا اشک ریختم و روی صندلیِ پشت از حال رفتم.

سین پیش مامان بود و توی ماشین دیگه ای خواب. 

وقتی برای دستشویی ایستاده بودن بیدار شدم. صاد اومد، در حالیکه عشقم از دهنش پیاده نمیشد. گفتم برو صاد. کف پام رو بوسید. گفتم برو صاد.....

اونروز و توی مسیر عباس آباد به آستار وجهه ای از صاد برام مرد و آبروم چلوی مامانش رفت. 

اما خب ما هنوز داریم زندگی میکنیم. و می خوابیم و می خوریم و .........

  • ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۱۸
  • سرمه

داداشم رفت یه کاری کرد با صورتش امروز.

نمی دونم چرا دادش رو سر ما میزنه؟ فوق العاده بی اعصاب و نچسب شده و غر میزنه. 


سین امروز پوستم رو کند. واقعا واقعا واقعا...

نمی خوابید و داداشم که اثر داروهاش رفته بود و درد داشت عصبی میشد از سرو صدا کردنش.

بردمش مدت طولانی تو راه پله بازی کرد. با دوچرخه ی ده برابرِ خودش مشغول شد و سرتا پا دود شد و من رو حرص داد و سرانجام اومد بغلم و تقاضای نوشیدن کرد. 

غذاش و رو دادم و خوابوندمش و با خودم فکر کردم که اگر همین دقایق کوتاهِ خوابیدنش نبود از پا افتاده بودم تا حالا.


صاد تازگی ها بهم میگه با نفرت به زندگیمون نگاه می کنی. نمیدونم چرا صاد همیشه، یا بهتره بگم اکثر مواقع اشتباه تشخیص میده.

صاد من با نفرت نگاه نمیکنم. نفرت یک حسه. من کاملا پوچ و خالیم. طبعا نمستونم با نغفرت نگاه کنم. خب؟ 

صاد من کاری باهات ندارم. با کسی کاری ندارم. فقط کمی بی حس و لش هستم. کرخت و نچسب و حال بهم زن. خب امیدوارم مدت زیادی طول نکشه و کمی عادی شم. اما اگر هم کشید. تو آزادی که هرکاری خواستی بکنی. من این مجوز رو بهت میدم عزیزم.

  • ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۰۳
  • سرمه

می دونی؟

تکنولوژی مزخرف ترین چیزی هست که فکرش رو میکنی.

ذهنِ مریضم می گرده یه راهی پیدا میکنه واسه چزوندنم. مثلا امروز یاد میفته که عهههه فیسبوکه بود...؟ یادته؟ وارد اکانتت شو عکساشو ببین.

میدونی؟

تکنولوژی خیلی بیشعور و احمقه، وقتی وسطِ فراموش کردنات گند میزنه به همه چی. انار که کلی راه رو رفته بودی و حالا باید برگردی سر جای اولت. مثِ نیش خوردن تو مارپله. 

خیلی پله برگشتم عقب.....

اما...

اما...

اما...

هنوزم اگه دیدی. اگه خوندی. اگه یه روزی دیدی. برنگرد. برو..


ازت متنفرم 

  • ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۰۰
  • سرمه