- ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۱۰
خب....
تو رفتی و داری فراموش می کنی
و من در مرامم نیست، مزاحمِ کسی که دارد از یاد می بَرَدَ شوم.
حتی اگر تک تک سلول هایم از اعتیادِ به بودنش و .خُماریِ نبودش درد کند.
سین گلو درد دارد. صداش خفه شده بچه ی کوچولوی من. دور چشم های گردولش صورتی شده. پای چشمش هم گود رفته و قیافه اش مظلوم شده است.
توی خواب قربان صدقه اش می روم و دلم برایش قنج می رود. سین عزیزِ من... خوب میشی مامان جان.
دارم خودم را آماده می کنم که وقتی ش پرسید چه کار میکنی؟ به عنوان شاگرد اول کلاس، مهندسِ خانه دار را یک طور خاص بیان کنم.
"مهندس هستم، خانه دار" این چطور است؟ یا "خانه دار هستم، مهندس". کدوم، هوم؟
ریکوئست داشتم از اسم و قیافه ای که آشنا بود.
سرک کشیدم ببینم چه خبره.
اووووووه اینکه ش است. عه ش تویی؟ ش پرستار شده است و کلی چاق تر. غبغب درآورده و مقعنه اش عقب رفته است.
چه کِپشِن های با مسمایی اما ش یادت هست وقتی سال ها بود هم را ندیده بودیم، روزی از روزها مسیج زدی و بعد از سلام و احوالپرسی خیلی خیلی کوتاه، شارژِ ایرنسل خواستی؟. یک کاره. تندی برات فرستادم. بار دیگر خواستی و برات فرستادم. دفعه ی سوم هم خواستی اما می دونی ش جان دیگه اون ممه رو لولو برد.
یاد ش افتادم که آخرین روز مدرسه چقدر گریه کرد و آب دماغش سرازیر شد. بعد آهنگ بنیامین را خواند و گریه کرد. گفت دیگر هیچوقت با کسی اینطور مچ نمیشیم. هیچ اکیپی مثل الآنمون نمیشه، چقدر بد که جدا میشیم. همه گریه کردند. عینِ ده دوازده نفر. من هم.چقدر دور بود از حالا! هزارسال فاصله...
امروزِ روز اماتوی اینستا هم از هم خبر نداریم خیلی هایمان.
همه ی اینها به کنار اما... ش یادت باشه که آن ممه را لولو برد دخترکم.